لیلی قصه اش را برای هزارمین بار خواند و مثل هر با ر لیلی قصه باز هم مرد!
لیلی گریست و گفت: " کاش اینگونه نبود! "
خدا فرمود: " هیچ کس جز تو نمی تواند قصه ات را تغییر دهد!
لیلی قصه ات را عوض کن! "
لیلی اما ترسید...
لیلی عادت به مردن داشت...
تاریخ به مردنش خو کرده بود!!
خدا گفت: " لیلی عشق می ورزد تا زنده بماند ، دنیا لیلی زنده می خواهد!لیلی آه نیست، اشک نیست، لیلی معشوق مرده ی تاریخ نیست!
لیلی زندگی ست، لیلی زندگی کن...
اگر لیلی بمیرد دیگر چه کسی لیلی به دنیا آورد؟!
چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟!
چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟!
می دانی...
لیلی نام تمام دختران زمین است!
نام دیگر انسانها...
برگرد و نگذار مجنون ها از غم نبود لیلی دیوانه شوند!
لیلی قصه ات را دوباره بنویس... "
لیلی برگشت اما نه به قصد مردن،
که به قصد زندگی...
سالهاست که لیلی عشق می ورزد...
لیلی باید عاشق باشد،
زیرا خدا در او دمیده است!
و هر که خدا در او بدمد عاشق می شود!
لیلی نام تمام دختران زمین است،
نام دیگر انسانها...
نظرات شما عزیزان: